تمام دلم دوست داردت، تمام تنم خواستار توست


بیا و به چشم قدم گذار ، که این همه در انتظار توست

چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین ، تو خوب ترینی ، تو بهترین


چه بخت بلندی ست یار او ، کسی که شبی در کنار توست

نظر نه به سود و زیان کنم ، هر آنچه بگویی همان کنم


بگو که بمان ، یا بگو بمیر ، ارادهٔ من اختیار توست

به گوشهٔ چشمی نگاه کن ، ببین چه به پایت فکنده ام


مگر به نظر کیمیا شود ، دلی که چنین خاکسار توست

خموشی ی شب های سرد من ، چرا نشود پر ز شور عشق


که لغزش آن دست های گرم ، به سینهٔ من یادگار توست

ز میوهٔ ممنوع حیف و حیف ، که ماند و به غفلت تباه شد


وگرنه تو را می فریفتم ، که سابقه یی در تبار توست

چنین که ملنگم ، چنین که مست ، که برده حواس مرا ز دست ؟


بدین همه جلدی و چابکی ، غلط نکنم ، کار کار توست

به دار و ندارم نگاه کن ، که هیچ به جز عاشقی نماند


تمام وجودم همین دل است ، تمام دلم بی قرار توست